غزل برق رخت
کی هستی نادان بی وفا ، با نرمی ناز نازی نکن
خیلی خطرناکِ دلم ، با اشک آن بازی نکن
دشمن سر سخت قدر ، گوینده ی باز خبر
در تهمت و داد لبت ، هر بیطرف قاضی نکن
نه عطر تو نه روح تو ، نه گلنواز روی غش
می گرده چرخ روزگار، قلبت زخود راضی نکن
دنیا و سیر قصه ها ، داروغه ها گل خانه ها
میان دشت و بوته ها ، دردت آوازی نکن
می خندم از لطف دلت ، ظهر است و رعد بی بهاء
تو خلوت برق رخت ، مردانگی تازی نکن
می بارد از جبین تو ، کفر و دمار روزگار
غرقی تو دریای گنه ، دل نبر طنازی نکن
جاسم ثعلبی (حسانی) 04/04/1394
25/06/2015
:: برچسبها:
غزل برق رخت ,
:: بازدید از این مطلب : 1817
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0